آب، خاك، بحران ها و چالش ها-نياز هاي واقعي بشر در چه حد و ميزاني است؟-
هابيل و قابيل نمونه دو طرز تفكر و روش زندگي-
ايمان به غيب عاليترين مرحله از رشد عقل و تفكر در انسان

ميوه ممنوعه دانايي، كليد ورود از بهشت خيالي به زندگي واقعي
-نوع فدا نشانه نوع اخلاص
ايمان قلبي و عملي به عالم غيب آخرين نشانه رشد مغز انسان


 
 
بازگشت به صفحه قبلي صفحه دوم مقدمه اي بر سايت براي ادامه مطلب لطفا دكمه بزنيد
 

حال ميپردازيم به اينكه واقعا نياز انسان به مواهبت طبيعت در چه حد ميباشد و آيا قابل تعريف هست يا نه؟ 

بشر از زمانيكه از نسل خميده اش جدا شد و قد برافراشت و عنوان اشرف مخلوقات را از خداوند گرفت از همان اول بسم اله دچار اين مشكل بود كه نياز واقعي من در چه حد است؟ و هيچگاه تا به امروز نتوانسته پاسخ روشني بخصوص بخودش بدهد، اگرچه ممكن است براي ديگران پاسخ هاي زيبا و منصفانه اي داشته باشد!

روش هاي مختلفي براي پاسخگويي به سوال فوق وجود دارد و ميتوانيم از جنبه هاي متفاوت اقتصادي يا جامعه شناسي، روانشناسي، فرهنگي  اخلاقي و عرفاني فلسفي... پاسخي را براي آن پيدا كنيم.
اما اجازه دهيد نه از ديدگاه فلسفي يا مكتبي بلكه بنوعي؛ جوياي پاسخي كلي، از جانب خداوند كه خود جهان و بشر را آفريده و طبيعتا با خصوصيات و نياز هاي مخلوقات خود از تمامي زوايا، اشراف كامل دارد باشيم. و پاسخ سوالاتمان را از كلام خدا در كتاب هدايت گرش جويا شويم.
چرا كه مكاتب و فلسفه هاي بشري معمولا راههاي افراط و تفريط را پيشنهاد ميكنند. از بارزترين آنها امثال راهبان بودايي هستند كه با دانه اي بادام و تكه اي پارچه نازك، شب و روز خود را با كمترين تحرك ميگذارنند، يا مكاتبي برخاسته از نظام سرمايه داري كه فلسفه هستي و زندگي را در مصرف گرايي هرچه بيشتر تعريف ميكنند تا چرخ هاي نظامي كه اساس فلسفه اش توليد و فروش هرچه بيشتر محصولاتش است از تاب و توان نيفتد و بر سرمايه و اقتدار و سلطه طلبي هايش افزوده شود.

و در راستاي رجوع به نظر پروردگار عالم، ببينيم آيا ميتوانيم از كتابي كه او براي هدايت انسان فرستاده، حدود نياز بشر و چگونگي استفاده از امكانات طبيعت را جهت رفع نياز هايش، دريابيم؟

ميوه ممنوعه دانايي، كليد ورود از بهشت خيالي به زندگي واقعيهابيل و قابيل نمونه دو طرز تفكر و روش زندگي
خداوند حضرت آدم و حوا و دو فرزندش هابيل و قابيل را بعنوان اولين سمبل هاي انسان هاي اوليه معرفي ميكند. و سعي ميكند تا براي مخاطبين خود  خصوصيات كلي انسان ها را در قالب شخصيتي اين 4 تن، به معرض نمايش و قضاوت قرار دهد.
خداوند بعد از اينكه داستان سمبليك خود را در ارتباط با چگونگي خلقت آدم و حوا و بيرون شدنشان از بهشت بي خردي نقل ميكند حال سعي ميكند به اين موضوع بپردازد كه انسان چگونه ميبايست خود را در جهاني كه عقل و اراده او، تنها راهنما و حامي و ابزار اوست، با نظام هستي سازگار كند تا زمين برايش به جهنمي مبدل نشود و اينبار از روي آگاهي و اختيار وارد بهشتي شود كه شايسته مقام اوست و بتواند زندگي جادواني را در آن از آن خود كند.
و در داستان هابيل و قابيل كه در كتاب ديني همه اديان توحيدي مطرح است با دو نوع تفكر و روش زندگي برخورد ميكنيم:
نوعي طرز تفكر، هماهنگ با انديشه هاي الهي يا معنوي در انسان وجود دارد كه از او يك انسان رستگار ميسازد كه اغلب فيلسوفان نيز اعتقاد به فطري و ذاتي بودن اين انديشه را در انسان دارند.
و نوع ديگر آن، انديشه كاملا مادي و به اصطلاح واقع گرايانه صرف كه مبتني بر واقعيات منفعت گرايانه، زياده طلبي و سلطه جوئي بر منابع متعلق بديگران است كه از او يك انسان مهاجم ساخته و دايما او را به جنگ و جدل و تعارض با محيط پيرامونش وا ميدارد.

صاحب انديشه نوع اول، همواره در آرامش روحي قرار داشته و بدون هيچ مشكلي از بهترين هاي طبيعت (نعمت هاي خداوندي) برخوردار ميشود منتهي در حد نيازش. او حتي در زندگي بعد مرگ خود نيز راه سعادت و نيك بختي را طي ميكند و در هر دو جهان از رستگاران است. و نكته حائز اهميتي كه در اين نوع تفكر بوضوح مشاهده ميشود اينست كه عقل و خرد او، از اطمينان به عالم غيب  متاثر و بهره مند است و ترديدي در آن باورها ندارد. و اعمالش، همواره مويد و گواه اين اطمينان به عالم غيب اوست. نوع فدا نشانه نوع اخلاص

اما صاحب تفكر دوم، مدام از عدم آرامش روحي و رواني رنج ميبرد و همواره علي رغم تلاشي كه بكار ميبرد، اگر چه از كميت هاي بالايي از مواهب عالم بهره ميبرد اما معمولا پايين ترين كيفيت ها عايدش ميشود و اين بيش از بيش روح او را ناآرام ميكند و تا جايي كه براي رسيدن به آرامش و تعادل روحي و رواني، دايما حالتي ستيزه جويانه و تجاوزكارانه را تجربه ميكند.
او پيوسته كميت فراوان را در سايهء كيفيت در حد ايدآل، آنهم با كمترين فدا و اخلاص، جستجو ميكند. و پايان اين دور و تسلسل باطل را در نابود كردن ديگران و يا دست اندازي به منابع يا ارزش هاي آنها مي يابد تا شايد به آرزوهاي بي انتهايش برسد كه نميرسد و اين دور باطل را تا دنياي پس از مرگ، نيز بهمراه خود ميبرد.
شخصيت مزبور از مهمترين دغدغه اي كه رنج ميبرد عدم اعتماد به آينده ايست كه در پيش رو دارد و بهمين دليل است كه دست بهر كاري ميزند تا آينده خود را تامين و تثبيت كند چراكه به قدرتي وراء عالم ماده اعتقاد ندارد و فقط بخودش و تلاش هاي خودش ميتواند اطمينان پيدا كند.
اين فرد دقيقا فردي منفعت گراست (پراگماتيست است) و از آنجا كه به عالم غيب هيج اعتقاد و التزامي ندارد و آنچه كه موجود و در دستانش ميبيند را باور دارد، صرفا نتايج مادي و عيني از هر عمل برايش قابل فهم و درك است. و به همين خاطر نميتواند درك كند چرا وقتي قرار است كه جهت اثبات اخلاص عمل، قرباني دهد چيزي كه قابل دور ريختن است را نبايد انتخاب كرد؟ چرا كه از نظر او قرباني كردن يعني هدر دادن امكانات براي اوهام و تخيلات! و چه چيزي بهتر از هدر داددن آنچه كه بي مصرف است و ارزشي ندارد؟! و عدم باور به عالم غيب، او را در درك مفاهيم و معاني مهم و كليدي و نيز تبعات آن مفاهيم دچار مشكل ميكند، و به همين دليل است كه نامفهوم بودن واژه "اخلاص عمل" باعث ميشود كه هرگز قادر به درك معناي "فدا" نباشد.

ايمان به غيب عاليترين مرحله از رشد عقل و تفكر در انسان
ايمان قلبي و عملي به عالم غيب آخرين نشانه رشد مغز انساننكته مهمي كه در همين جا قابل ذكر است يادآور شويم اينست كه خداوند در داستان آدم و حوا نشان داد كه يادگيري اسماء بود كه از آدم يك اشرف مخلوقات ساخت و ما در بخش پيش زمينه، با دلايل علمي ثابت كرديم كه مغز انسان وقتي به اين حد از رشد رسيد تا بتواند درك كند كه در عالم ماده، همه پديده ها بنا به ماهيت خود، نامي مخصوص بخود دارند آنگاه توانست به تكلم و سپس عالم معاني و قدرت تفكر راه پيدا كند.
شناخت عالم حسي از طريق حواس پنجگانه اي كه انسان دارد از همان اوان كودكي براي انسان امكان پذير است اما راه پيدا كردن به عالم غيب، نياز به تفكر و استدلال دارد و از عهده  يك انسان بالغ كه مغز او رشد كافي بدست آورده  امكان پذير ميشود.
و چنانكه ميبينيم خداوند در داستان هابيل و قابيل به نكته مهمي كه در امتداد رشد ذهني بشر وجود دارد اشاره ميكند، و ميخواهد با اين داستان بگويد اگر انسان صرفا دنياي واقع و حسي را درك كند و قادر نباشد كه با عمل تفكر، و با دستمايه ايمان قلبي اش، دنيايي كه وراء آنست را درك كند عملا چيزي شبيه به قابيل از كار در ميايد و قابيل عملا نمونه يك انسان رشد نيافته است، چراكه قادر به درك عالم غيب نيست و همين عدم توانايي او مايه گرفتاري هاي فراوان او در زندگي ميشود  كه ذكر شد.
و در پي آن خداوند پا فراتر گذاشته و بكرات مطرح  ميكند كه پي بردن به عالم غيب نيز، براي بشر التزام آور داشتن ايمان قلبي و سپس عملي، به مفاهيم معنوي و غير قابل لمسي و حسي ميباشد (يعني فرمانبري از دستورات الهي) و  به چنين افرادي (ايمان آورندگان عالم غيب) توصيه ميكند كه در راستاي ايمانشان، به انجام اعمال صالح بپردازند و فرامين خدا را هميشه بي چون و چرا (خالصانه) گردن نهند.

بازگشت به صفحه قبلي

صفحه دوم مقدمه اي بر سايت

لطفا براي ادامه مطلب دكمه بزنيد