آب، خاك، بحران ها و چالش ها-بشيوه برخورد با جريان هاي غير اصولي از نظر قرآن كريم-
با دشمنان محيط زيست چه بايد كرد-
شيوه برخورد با جريان هاي غير اصولي از نظر قرآن كريم-
بياني نرم و دلائلي قاطع و روشن-
چرا "بياني نرم" و چرا "دلائلي قاطع"؟

فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي
و با او به نرمي سخن بگوييد، شايد بر اثر يادآوري شما حقيقت را دريابد و ايمان بياورد، يا بترسد و به حق نزديك شود

قتل عام فيل ها براي سودي اندك
شكارچيان بمحض مواجه با جنگلبانان مسلح شكار خود را زمين گ،اشته و گريختند
بياني نرم و نيكو با حجت هاي روشن و قاطع اولين مرحله مواحهه با ستمگران ضد حق


 
 
بازگشت به صفحه قبلي صفحه نهم مقدمه اي بر سايت براي ادامه مطلب لطفا دكمه بزنيد
 

قتل عام فيل ها براي سودي اندكبا دشمنان محيط زيست چه بايد كرد
محيط زيست مكاني است كه ما در آن زندگي ميكنيم و ادامه حيات نسل بشر نيز در گرو سلامت محيط زيست است چراكه زمين خشك و برهوت و نمكزار و هواي آلوده به سرب سنگين و آب آلوده به انواع املاح و سموم و  بيماري ها، امكاني براي زيست هيچ جانداري را فراهم نخواهد كرد.
بنابراين در يك نتيجه گيري ساده از عواقب آلودگي محيط زيست، ما را برآن ميدارد تا از محيط زيست همانند حق حياتمان حفاظت كنيم.همانطور كه اگر كسي با سلاحي در دست قصد جان ما را كند قطعا نميتوانيم با سلام و تعارف مودبانه و محبت آميز، با او برخورد كنيم، با مخربان و دشمنان محيط زيست كه فقط منافع مادي و آني و شخصي خود را از نابودي محيط زيست پي ميگيرند، ميبايست تا حد تهديد به مجازات هاي سنگين و حتي مرگ، برخورد كرد.
شكارچيان بمحض مواجه با جنگلبانان مسلح شكار خود را زمين گ،اشته و گريختندتعجب نكنيد اين ادعاي تندروانه و مبالغه آميزي نيست. در نظر بگيريد وقتي فقط دو قلاده پلنگ در ايران موجود باشد و اگر فردي با سلاحش بخواهد آنها براي منافع مادي خود، شكار كند بايد با او مسلحانه برخورد كرد؛ چرا كه هر درنگي ديگر دير شده است و نسل اين نوع پلنگ نيز بخاطر منافع ناچيز شكارچي براي هميشه از بين خواهد رفت.

افرادي كه اقدام به تخريب و نابودي محيط زيست و بر هم زدن تعادل اكو سيستمي آن ميكنند عموما افرادي هستند كه صرفا منافع مادي كوتاه مدت خود را دنبال ميكنند و اين افراد فقط زبان زور و قانون و مجازات را درك ميكنند و ساير روش ها براي آنان شبيه به شعر و زمزمه اي عارفانه بيش نيست و هيچ كاركردي در مورد آنها ندارد.

شيوه برخورد با جريان هاي غير اصولي از نظر قرآن كريم
روش برخورد با اينگونه افراد در قرآن بشكلي كاملا منطقي تر بيان و ترسيم شده است.
در قرآن كريم به افراد و يا جريان هايي كه مانع رشد و تعالي بشر هستند، عنوان كافر اطلاق شده است. البته ممكن است حدود 30 الي 50 سال پيش اين طرز تلقي از واژه كافر، كمي تازگي داشت چراكه آنزمان عموما دركي را كه از لفظ كافر در قرآن داشتند شامل افراد بت پرست ميشد (كه در افريقا هنوز هم بقايايي از آنها بودند)  و يا منكرين خدا بود، كه مصداق آن زمان هم كمونيست ها بودند!

ولي اكنون اين نوع تلقي از عنوان كافر توسط گروه هاي افراطي وهابي بسيار مورد سوء استفاده قرار گرفته تا آنجا كه اگر كسي با هر گوشه از انديشه هاي ماقبل تاريخي شان مخالفت داشته باشد حتي اگر مسلمان و اهل سنت و نمازگزار هم باشند، سريعا حكم كافر را به او بسته و تنها مجازاتي كه برايش قائلند گردن زدن ميباشد! (بطوريكه به اين گروه هاي وهابي، تكفيري هم ميگويند.)

جداي اين نوع تحريف ها، اساسا بطور نظري، كافر بمعناي پوشاننده حق بشمار رفته و از نظر عملي نيز جرياناتي هستند كه در رشد سالم جامعه و نظام هستي ايجاد اختلال و يا ممانعت ميكنند.

قرآن كريم در يك نمونه بسيار جذاب، شيوه برخورد با جريان هاي كفر (جريان هايي كه با استفاده از ابزارهاي قدرت، مسلط بر منابع طبيعي و انساني شده اند تا از آن براي افزايش قدرت و تسط هرچه بيشتر خود بر اين منابع و ضعيف نگه داشتن مردم تحت سلطه خود بهره جويي كنند) را در قالب طرح دعوت به تسليم در برابر حق با دشمنان حق و حقيقت رابه حضرت موسي بيان ميفرمايد. و در اين بخش شما را با اين رويه بيشتر آشنا ميكنيم.

فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي

بياني نرم و دلائلي قاطع و روشن
ابتدا وقتي خداوند به حضرت موسي امر ميكند كه بسوي فرعون برود و او را براه درست هدايت كند، ميفرمايد كه: با بياني نرم و دلائلي روشن و قاطع او را براه صحيح بشارت ده و از عاقبت بد اعمالي كه در پيش گرفته آگاهش كن... 

چرا "بياني نرم" و چرا "دلائلي قاطع"؟
در مورد "بيان نرم":
نكته اي كه هست اينكه؛ همين اندازه كه فردي در مقابل ما قرار ميگيرد كه قصد بچالش گرفتن ما را دارد خودش ميتواند ما را بخودي خود وادار به عكس العمل كند (به اصطلاح ما را مجبور به گارد گرفتن ميكند) و بهمين دليل است كه ميبايست در چنين اوقاتي حداكثر تلاش بعمل آيد براي ايجاد فضايي دوستانه و كوشيد تا طرف مقابل احساس نكند كه چاره اي ندارد جز اينكه حتما از خود دفاع و محافظت كند، (و بعبارتي برخورد عكس العملي داشته باشد) تا بتوانيم حتي در جلسات متعدد بنا به كشش طرف، كل هدف مان را با صداقت و حسن نيت برايش توضيح دهيم. و قطعا اگر طرف ما مستعد و طالب هدايت و تجديد نظر در اعمالش بود با ما ضديت نكرده و بيانات ما، او را به تفكر انداخته و در مسيري كه در پيش گرفته تجديد نظري جدي خواهد كرد.
اما در مورد "دلائل روشن و قاطع":
شرط قبلي يكي از شرايط لازم براي مذاكره بود اما كافي نيست ولي اصل و اساس آنچه كه ميتواند طرف مورد مذاكره را متقاعد به پذيرش نظرگاه هايمان كند؛ قاطع و روشن بودن بيانات و استدلال هاي ماست. استدلال ما نبايد داراي ابهام يا پيچيدگي باشد و با شيوه فن بياني نيكو و روشن وشفاف و كاملا صادقانه و دوستانه ميبايست بيان شوند و با صدايي نرم و آرام تا دلنشين و قابل قبول باشد. و نكته مهم ديگراينكه اگر امكان انجام آن باشد بسيار موثرتر خواهيم بود؛ اگر بتوانيم از معيارها و استانداردهاي مورد قبول وي در اثبات ديدگاه هايمان استفاده نماييم.
استفاده از معيارهاي قابل قبول او، ميتواند ما را در راستاي افكار و نظريات خودش حس كند و نه در نقطه مقابل و ضديت با خودش. و به اين ترتيب ما به اصطلاح با زبان خودش با او صحبت كرده ايم!
و اين همان نكته مهمي است كه در بيان خلقت آدم و جهان ما در قرآن نيز شاهد هستيم. بطوريكه در تشريح خلقت زمين و آسمان و انسان، صرفا هدف ايجاد ارتباط ذهني با بشري است كه باورهاي غير علمي چنان در ذهنش قوام يافته كه اگر كسي خلاف آنرا اظهار كند او را بناداني متهم ميكند! و از آنجا كه اصل قضيه خلقت جهان و انسان خللي در آنچه كه قصد كلي رسالت ميباشد ايجاد نميكند بنابراين طرح آن مطابق باور مردم اهميت چنداني ندارد در نتيجه در قرآن شاهديم كه داستان بگونه اي تعريف ميشود كه هم عوام آنرا دليل و حجتي بر حقانيت پيامبر بدانند و هم اينكه بقول خداوند كه در جايي ميفرمايد ما اين داستان را گفتيم مردم چيزي از آن درك كرده و خردمندان چيز ديگر را!

نكته ديگر قابل تامل اينكه شيوه بيان كردن مطالب به علم منطق بر ميگردد كه آن عبارت است از نحوه بيان دلايل ما و نه حقانيت آن دلايل! چيزي كه معمولا طرف مقابل تلاش ميكند از آن استفاده كند و ما را در بحث مان شكست دهد كه به اين روش مغلطه ميگوييم.
البته اگر طرف ما اهل مغلطه نباشد و قصد جو سازي و انحراف در بحث و گريز زدن نداشته باشد مشكل بخوبي حل خواهد شد. معمولا چنانكه دلائل ما قاطع روشن و ساده و قابل هضم، مستدل و مستند باشد، طرف ما جائي براي مانور دادن و مغلطه كردن نيز نخواهد داشت.
در اين رابطه نمونه اي در قرآن هست:
يكي از پيامبران وقتي به پادشاه ستمكار خواست اظهار كند كه خداوند داراي چه قدرتي است فرمود: خداي من آن كسي است كه زنده ميكند و ميميراند. و پادشاه نيز مغلطه كرده و گفت: من نيز چنين ميكنم و محكوم به اعدامي را آزاد و بيگناهي را اعدام كرد! و پيامبر در مواجهه با اين حيله و شبيه سازي، فرمود خداي من خورشيد را از شرق بر مياورد و از غرب غروبش ميدهد. تو آيا ميتواني برعكس اين كار را انجام بدهي؟ و او درماند و تسليم منطق او شد!

بنابر اين بنظر ميايد عبور از مرحله بيان حجت و اتمام حجت داراي قواعدي بسيار مهم بوده و ميبايستي بدرستي و با حساسيت كامل مورد توجه واقع شود، تا شايد در همين مرحله اگر طرف ما دلش از كلام حق لرزان باشد هدايت شده و دست از عناد بردارد.

بياني نرم و نيكو با حجت هاي روشن و قاطع اولين مرحله مواحهه با ستمگران ضد حقحضرت موسي اما مشكل تكلم بيان داشت چراكه داراي لكنت زباني بود كه يادگار دوران شيرخوارگي اش و معجزه اي بود كه خداوند براي حفاظت او انجام داده بود بنابراين هارون را بعنوان دستيار و سخنگو ي خود از خداوند طلب كرد.
از قبل مشخص است كه فرعون به اين سادگي ها چنين دعوتي را كه بنياد نظامش را درهم ريخته و ارزش هايي كه مايه قدرت اوست را بچالش گرفته و از بين ميبرد را نميپذيرد، اما حضرت موسي با اجراي چنين توصيبه اي، باعث ميشود كه بين اين دو، گفتگوي دوستانه اي صورت بگيرد تا جائيكه فرعون اشاره منصفانه اي هم بموسي كرده و ميگويد: در حاليكه ضعيف و بي دفاع و پناه بودي ما تو را در درون درگاه و بارگاه خود بزرگ كرديم تا دانا و توانا و برومند شدي. اما تو در عوض، يكي از افراد ما را ناعادلانه بقتل رساندي و سپس گريختي و حال بعد اين همه سال آمده اي و قصد از بين بردن فرهنگ و نظام و آئين نياكان ما را كرده اي؟!
و حضرت نيز از اين جهت عذرخواهي ميكند و با اذعان به روش اشتباهي كه منجر به قتل شد، اما ميفرمايد: حال من بجهت هدايت تو براه درست آمده ام و از اين حيث نيز چيزي براي خود طلب نميكنم (يعني جهت قدرت طلبي و جانشيني تو را نيامدم) و سعادت تو و خانواده و ملت تو را آرزو ميكنم. و اين برخورد دوستانه تا آنجا پيش ميرود كه فرعون از او فرصتي بيشتر ميخواهد.
پس ميبينيم كه در مرحله اول، خيلي صحبت ها هست كه بايد بيان شود و حجت هايي كه الزاما تمام شود، اي بسا افرادي باشند كه با همين رويه بسر عقل آمده و نيازي به شاخ و شانه كشيدن، اعمال زور و فشار و قهر و دشمني نباشد چراكه تمام اديان الهي، اولويتشان بر اساس صلح و مهر و دوستي ميباشد. حتي نكته مهم ديگري در اين روش مشاهده ميشود و آن اينست كه درست است كه ما خود را بر حق فرض ميكنيم اما آيا واقعا اينطور است؟ فردي را كه موسي بقتل رسانيد اگرچه يك ستمكار بود و قصد جان مظلومي را داشت اما اين عمل نمي بايستي بطور خود سرانه بلكه در دادگاهي عادلانه انجام ميگرفت و متهم از قصد و نيت خود دفاع مينمود و اي بسا مصالحه اي انجام ميشد و قانوني وضع ميشد كه ديگر از اساس چنين منازعات ناحقي شكل نگيرد.

بازگشت به صفحه قبلي

صفحه نهم مقدمه اي بر سايت

لطفا براي ادامه مطلب دكمه بزنيد